تلخه!تلخه این زندگی وقتی نمیتونی دوباره خوشی هاتوبرگردونی.تلخه وقتی کسی روبه اندازه جونت دوست داشته باشی ولی اون حتی بهت فکرهم نکنه .تلخه وقتی فکرکنی که زندگیت دیگه به بمبست رسیده که دیگه کسی دوست نداره ونگات نمیکنه.گه دیگه کسی تواین کره خاکی برات دل نمیسوزونه .امامیدونی چی غیرقابل تحمله؟وقتی فکرکنی اون قدرگناه داری که خداهم دوست نداره.خدایی که یه روزی وجودت روباعشق افریدوبهت یه قلب پاک هدیه داد حالا ازت ناامید شده.امابدترازاون اینه که فکرکنی نمیتونی باخدای خودت حرف بزنی حتی اگه اون گوش نده.ومتاسفانه بزرگ ترین اشتباه ما ادما همی نه وقتی ناامیدمیشیم ازاین دنیای پوچ وفانی ازخدامونم ناامیدمیشم غافل ازاین که اون جلوپامون سنگ انداخته که سرمون رو بلندکنیم ویه نگاه به راهی که داریم بدون دیدن پایانش میریم یه نگاهی بندازیم.پس همیشه توزندگیت ازخداخودش روبخواه بخواه که همیشه حواسش به کارات باشه.همین که ازاون بالانگات کنه دلت گرمه که یکی مراقبته واین یعنی خوشبختی کامل.یعنی حتی اگه همه ولت کردن میدونی که خداازاون بالانگات میکنه ومنتظره که باهاش حرف بزنی پس روبه اسمون کن وبگو:خداجون دوست دارم همیشه
نظرات شما عزیزان:
نازی
ساعت0:11---6 بهمن 1391
من که اشکم دراومد باباایول تونویسنده بودی وماخبرنداشتیم؟خدایی دست به قلمت خوبه ها
|